این نوشته دردناکه…اگر طاقت دارید بخونید
حسين (ع)، دست از جان شسته با اهل بيت وداع كرد و به ميدان نبرد تاخت .
هر كس در برابر زاده على (ع) مى آمد، كشته مى شد و در اين لحظات، سخن امام اين بود: الموت أولى من ركوب العار والعار أولى من دخول النار أنا الحسين بن على آليت أن لا أنثنى أحمى عيالات أبى أمضى على دين النبى مرگ بهتر از زير بار ننگ رفتن است و ننگ از دخول در آتش جهنم بهتر است! من، حسين بن على هستم؛ سوگند ياد كرده ام كه هرگز به دشمن پشت نكنم؛ از خانواده پدرم دفاع مى كنم و بر دين پيامبر استوار هستم .
يكى از راويان نبرد كربلا، وضعيت سرور شهيدان را چنين توصيف كرده است: به خدا قسم، نديده بودم كسى را كه سپاه دشمن، او را احاطه كرده باشد و فرزندان اهل بيت و يارانش كشته شده باشند و با اين حال، از حسين قوى دل تر باشد! همين كه آن لشكر به او حمله مى كردند، شمشير مى كشيد و به آنها حمله مى كرد و آنان مانند گله گرگ زده پراكنده مى شدند! حضرت بر آن جماعت كه شماره آنان به سى هزار نفر مى رسيد هجوم مى برد و آنان همچون ملخهايى كه از ديدن اشخاص فرار مى كنند، از مقابل او مى گريختند و او به مركز خود باز مى گشت و مى فرمود: لا حول و لا قوة إلا بالله! عده بيشمارى از دشمن به دست امام (ع) كشته شدند، تا آنكه عمر سعد فرياد زد: واى بر شما! آيا مى دانيد با چه كسى مى جنگيد؟ اين، فرزند على، كشنده عرب است! از هر طرف به او حمله كنيد! تيراندازان اطراف امام را گرفتند و ارتباط آن حضرت را با خيمه ها قطع كردند؛ سپس به طرف خيمه ها هجوم آوردند .
سيدالشهدا فرياد زد: واى بر شما اى پيروان آل ابى سفيان! اگر دين نداريد و از جهان آخرت نمى ترسيد، لااقل در دنياى خود آزادمرد باشيد و به اصل و حسب خود رجوع كنيد – اگر عرب هستيد – چنانچه عقيده شما اين است! شمر گفت: اى پسر فاطمه چه مى گويى؟ فرمود: من با شما جنگ دارم و شما با من؛ زنها كه گناهى ندارند! پس تا من زنده هستم، به حريم من تجاوز نكنيد! و شمر پاسخ داد: اين حرف را قبول داريم! سپس دستور داد تا امام زنده هستند، كسى معترض خيمه ها نشود .
امام حسين (ع) بار ديگر به خيمه ها باز مى گردند و دوباره با اهل بيت وداع مى كنند و مى فرمايند: روپوشها را بر تن كنيد و آماده بلا باشيد و بدانيد كه خداوند نگهدار و حامى شماست و شما را از شر دشمنان نجات خواهد داد، عاقبت شما را به خير مى كند و دشمنان شما را به انواع عذابها متبلا مى سازد و در برابر اين مصيبتها، نعمت و كرامت فراوان به شما عطا خواهد فرمود .
شكايت نكنيد! مبادا سخنى بر زبان بياوريد كه از قدر و منزلت شما بكاهد! و بار ديگر به ميدان شتافت .
پس از مدتى نبرد، امام در حالى كه ايستاده بود، لحظاتى را به استراحت گذراند؛ ولى در همان حال سنگى به پيشانى مقدسش اصابت كرد و خون جارى شد .
فرزند پيامبر خواست با لباس خود خون را از صورت پاك كند كه مرد ديگرى با تيرى سه شعبه، حضرت را هدف قرار داد . یاحسين
سيدالشهدا به درگاه الهى عرض كرد: بسم الله و بالله و على ملة رسول الله؛ معبود من! تو مى دانى كه اين جمعيت، مردى را مى كشند كه روى زمين هيچ پسر پيامبرى جز او نيست! سپس با دست، تير را از پشت خود خارج كردند؛ ناگهان خون بشدت فوران زد .یاحسين
دستهاى امام پر از خون شد .
خونها را بر چهره و محاسن خود كشيد و فرمود: به همين حال باقى خواهم بود تا خدا و جدم رسول خدا (ص) را ملاقات كنم! قدرت نبرد بكلى از زاده زهرا (س) سلب شده بود
هر كس به او نزديك مى شد، عقب مى رفت؛ مبادا خونش را به گردن گيرد .
شخصى به نام مالك بن يسر نزد امام آمد و زبان به دشنام گشود و با شمشير به سر حضرت ضربه اى زد .
عمامه امام شكافت و پر از خون شد .یاحسين
حسين (ع) عمامه پر خون را برداشته، با دستمالى سر خود را بستند .
سپاه ابن زياد پس از درنگى كوتاه برگشته، اطراف امام را گرفتند .
كودكى نابالغ از اهل بيت امام حسين (ع) به نام عبدالله- فرزند امام حسن مجتبى (ع)- از خيمه بيرون آمد .
زينب (س) خواست او را نگه دارد، ولى عبدالله امتناع كرد و گفت: به خدا قسم، از عمويم دور نمى شوم! در اين هنگام ابحر بن كعب و به قولى حرملة بن كاهل خواست با شمشير ضربتى بر امام وارد كند؛ عبدالله بن حسن دست خود را جلو آورد تا جلو شمشير را بگيرد؛ ولى ضربه شمشير به دست او وارد شد و دستش را قطع كرد .
فرياد كودك بلند شد و مادر را به كمك طلبيد .
امام حسين (ع) او را در آغوش كشيد، به سينه خود چسباند و فرمود: برادرزاده! بر اين بلا صبر كن و از خداوند طلب خير نما؛ زيرا خداوند تو را به پدران نيكوكارت ملحق خواهد كرد! سپس حرملة بن كاهل اسدى او را با تيرى هدف قرار داد و كودك در آغوش عمو جان داد .یاحسين
بار ديگر شمر بن ذى الجوشن به خيمه حمله برد و گفت: آتش بياوريد تا خيمه ها را با هر كه در آن است بسوزانم! امام (ع) فرمود: اى پسر ذى الجوشن! تو آتش مى طلبى كه اهل بيت مرا بسوزانى! خدا تو را به آتش جهنم بسوزاند! شبث بن ربعى شمر را سرزنش كرد و او را از اين عمل بازداشت؛ او نيز از اين كار منصرف شد .
امام حسين (ع) جامه اى كهنه و بى ارزش طلبيدند تا پس از شهادت، كسى به آن رغبت نكند و بدن آن حضرت را برهنه نسازد .
لباس كهنه اى آوردند، حضرت آن را پوشيدند و روى آن لباس نيز لباس ديگرى از برد يمانى به تن كردند كه آنرا عمدا پاره كرده بودند تا آن نيز بى ارزش جلوه كند .
در حالى كه امام (ع) مجروح و زخمى، سوار اسب بودند و قادر به ادامه نبرد نبودند، هجوم نهايى دشمن براى كشتن فرزند پيامبر (ص) آغاز شد .
صالح بن وهب مزنى پهلوى امام را با نيزه هدف قرار داد و حضرت را از اسب سرنگون كرد .
امام از سمت راست بدن بر زمين افتاد و در حالى كه صورت مقدسش روى خاك بود، فرمود: بسم الله و بالله و على ملة رسول الله و مجددا خود را از زمين بلند كرده، ايستادند .یاحسين
شمر فرياد برآورد: در انتظار چه هستيد؟ چرا كار حسين را تمام نمى كنيد؟ هجوم افراد شدت يافت .
شخصى با شمشير، شانه حضرت را شكافت؛ امام باز به زمين افتادند .
گاهى مى ايستادند؛ ولى باز به زمين مى افتادند .
سنان بن انس نخعى با نيزه اى گلوى مقدس فرزند زهرا (س) را هدف قرار داد و آن را سوراخ كرد؛ سپس نيزه را بيرون كشيد و در استخوانهاى سينه اش فرو برد .یاحسين یاحسين
سپس با تيرى گلوى امام را نشانه گرفت .یاحسين
سيد الشهدا (ع) تير را از گلو خارج ساخت و دستهاى خود را به خون آلوده كرد و به محاسن خويش ماليد .یاحسين
عمر سعد- لعنة الله عليه- به مردى كه در طرف راستش بود گفت: واى بر تو! پياده شو و حسين را راحت كن! خولى بن يزيد اصبحى پيش دستى كرد كه سر امام را از بدن جدا كند؛ ولى لرزه بر اندامش افتاد و عقب نشست .
سنان بن انس نخعى شمشيرى به گلوى امام زد و گفت: به خدا قسم، سر تو را از بدن جدا مى كنم .
مى دانم تو پسر پيغمبرى و از جهت مادر و پدر، بهترين مردم هستى! در آن لحظات آخر حيات، سخن حسين بن على (ع) به درگاه الهى اين بود: صبرا على قضائك يارب؛ لا إله سواك يا غياث المستغثين: در برابر حكم تو – اى پروردگار- صبر مى كنم؛ معبودى غير از تو نيست اى فريادرس پناه جويان! سپس سنان بن انس نخعى و به روايت ديگرى شمر بن ذى الجوشن سر مقدس نواده رسول خدا، فرزند على مرتضى و فاطمه زهرا و سرور جوانان بهشت را از تن جدا كرد .
هلال بن نافع آخرين دقايق حيات آن مظلوم را چنين توصيف مى كند: من با سپاه عمر سعد ايستاده بودم و حسين جان مى داد .یاحسين یاحسين
سوگند به خدا، كه من در تمام عمرم هيچ كشته اى را نديدم كه تمام پيكرش به خون آلوده باشد و چون حسين صورتش نيكو و چهره اش نورانى باشد! به خدا قسم، درخشش نور چهره اش مرا از تفكر در كشته شدنش باز مى داشت! همچنين آخرين لحظه شهادت سيدالشهدا را بدين گونه آورده اند: چون امام (ع) از اسب بر زمين افتاد، اسب آن حضرت با پيشانى خونين، خود را به خيمه ها رسانيد و شيهه مى كشيد .
اهل بيت كه اسب خونين بى سوار را ديدند، دانستند كه چه حادثه عظيمى رخ داده است .
زينب (س) فرياد زد: وا اخاه! وا سيداه! وا اهل بيتاه! اى كاش آسمان بر زمين فرو مى افتاد و كوهها از هم مى پاشيد و بر زمين مى ريخت! و نزد امام آمد و ديد كه برادر در حال جان دادن است و عمر سعد با عده اى ايشان را احاطه كرده اند .
فرياد زد: اى عمر سعد! آيا ابا عبدالله را مى كشند و تو نگاه مى كنى! عمر سعد كه منقلب شده بود و مى گريست، صورت خود را برگرداند .
زينب (س) فرياد زد: آيا در ميان شما يك نفر مسلمان نيست؟ و پاسخى نشنيد .
عمر سعد فرياد زد: پياده شويد و حسين را راحت كنيد! شمر مبادرت به اين كار كرد و با پايش به آن حضرت ضربه زد و روى سينه امام نشست و محاسن شريفش را گرفت و سرش را از پيكر جدا ساخت . یاحسين یاحسين یاحسين
پس از شهادت، بدن امام را برهنه كردند و از آن لباسهاى كهنه نيز نگذشتند و حتى براى غارت انگشتر حضرت ، انگشتش را قطع نمودند .یاحسين یاحسين یاحسين
به دستور سركردگان سپاه، خيمه ها را غارت كردند و آنها را آتش زدند .
زنان و دختران، سراسيمه و هراسان و شيون كنان از خيمه ها بيرون مى دويدند، هر يك به سويى مى گريخت .
چون به خيمه امام زين العابدين (ع) كه با حالت بيمارى در بستر افتاده بودند، رسيدند، همراهان شمر گفتند: آيا اين مرد را هم بكشيم؟ حميدبن مسلم گفت: او مريض است و همين بيمارى او را از پاى در خواهد آورد؛ لازم نيست او را بكشيد! و جمعيت را از اين تصميم منصرف كرد .
زينب (س) بر بالين برادر ايستاد و عرض كرد: يا محمداه! اى جد بزرگوار كه فرشتگان بر تو درود مى فرستادند! اين حسين توست كه در خون خويش غلتيده است و اعضاى بدنش از يكديگر جدا شده و اينها دختران تو هستند كه اسير شده- اند! از اين ستمها به خداوند و به محمد مصطفى و على مرتضى و به فاطمه زهرا (عليهم السلام) و به حمزه سيدالشهدا شكايت مى كنم! يا محمداه! اين حسين تو است كه در زمين كربلا برهنه و عريان افتاده و باد صبا خاكها را بر او مى پاشد! اين حسين تو است كه از ستم زنازادگان كشته شده! چه اندوه بزرگى و چه مصيبت جانكاهى! امروز روزى است كه جدم رسول خدا (ص) از دنيا رفت! اى اصحاب محمد! اينها فرزندان پيامبر شما هستند كه آنان را به اسيرى مى برند! عمر سعد فرياد زد: كيست كه بر بدن حسين اسب بتازد؟ ده نفر داوطلب اين كار شدند (كه نام آنها در كتب تاريخى مضبوط است) .
آنان بدن مقدس امام را پايمال سم اسبها كردند و استخوانهايش را شكستند .
عصر روز عاشورا، به دستور عمر سعد، سر مقدس امام حسين (ع) توسط خولى بن يزيد و حميد بن مسلم ازدى نزد عبيدالله بن زياد به كوفه فرستاده شد .
سرهاى بقيه شهيدان را نيز از بدنها جدا كردند و توسط شمر بن ذى الجوشن به كوفه فرستادند.
خدایا ما را حسینی بمیران
اللهم عجل لولیک
من نمبدونم دوست عزیز چطوری گذاشتی داستان شهادت تو این قسمت خیلی سخته موفق باشی
خوندنش اینهمه سخت بود ، خدا میدونه نوشتنش واسه شما چقدر سخت تر بوده . غیر قابل تصوره اینهمه قساوت .التماس دعا دوستان …
واقعا خوندنش و نوشتنش خیلی سخت بود، با پسر پیامبر ص چیکار کردند
يا اباصالح-خيلي درداوره/خدا همه محبان سيد الشهدارو از ياوراي مهدي(عج)كنه
سلام بر شما
التماس دعا
واقعن خیلیییییی دردناک بود ممنون خیلیییییییییییی ممنونم
نغمه بسیار زیباست
آتیش گرفتم و مردم ………چه کردن این از خدا بی خبرا………..اجرت با سرور و سالار شهیدان
لا یوم کیومک یا اباعبدالله…السلام علی المحتسب الصابر… السلام علی المظلوم بلا ناصر…السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین…بابی انت و امی
درود خدا بر شما،واقعا کارتون علیه،دستتون درد نکنه،من که خیلی دعا کردم براتون،از کیلیپای محرم استفاده کردم،خیلی عالی بود.
و قلم ها از نوشتن این مصیبت بزرگ عاجز ماندند….
واقعا از ته دل ناراحت شدم. همه ی این ها را خونده بودم ولی به طور جمع و پشت سر هم نه.
ممنون. لازمه بعضی وقتا به این چور سختی ها هم فکر کنیم تا بفهمیم اون دردایی که ما می کشیم همه هیچه …..
mamnon ama dige nazarid chon khondanesh kheili sakhte be khoda mohaie tanam 1 saat sikh istade bodand .aiam be kam eltemase doa
اللهم العن اول ظلم ظلم حق محمد و آل محمد.
یا صاحب الزمان آجرک الله.
سلام دوست عزیز
خوب بود
اگه دوست داشتی به وب منم سر بزن[لبخند][لبخند][لبخند][گل]
منتظر حضور گرمت….
یاعلی
و حجت بر انسان های بعد از خود که همان حجت خداوند است تمام کرد زره ای کار خیر وزره ای کار شر است پس ببین چه میکنی
خدا لعنتشون کنه. که این قادر خبیث بودند.
سلام عالی بود
لطفا بعد از حادثه عاشورا رو هم بنویسین
سلام برحسین چشمهام نمی بینه دیگه چی بنویسم آنقدر گریه کردم چشمام تارشده التماس دعا آتیش گرفتم وای وای یاحسین ….
الله اکبر ای وای و مصیبتا ای وای ای وی
یا ارباب من حسین (ع) درود بر پیکرت ارباب🌹🌹❤️❤️